جدول جو
جدول جو

معنی بی دست وپا - جستجوی لغت در جدول جو

بی دست وپا
بی عرضه، بی کفایت، بی بخار، دست وپا چلفتی، ناتوان، ضعیف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی دست و پا
تصویر بی دست و پا
انسان یا حیوان که دست و پایش معیوب و از کار افتاده باشد، کنایه از آدم زبون و عاجز، کنایه از بی عرضه
فرهنگ فارسی عمید
(دَ تُ)
بی دست و پای. آنکه دست و پای ندارد یا ببریدن و یا خلقی. رجوع به دست و پا شود.
لغت نامه دهخدا
(دَ تُ)
بی دست و پا در تمام معانی. رجوع به بیدست و پاشود. شاهد ذیل هم بمعنی اصلی که فقدان دست و پای باشد و هم به ناتوانی و زبونی ایهام دارد:
وگرغارت و کشتنت بود رای
همه روم گشتند بیدست و پای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی دست و پا
تصویر بی دست و پا
((دَ تُ))
مجازاً فاقد زیرکی یا ورزیدگی لازم برای کار و فعالیت، دست و پاچلفتی
فرهنگ فارسی معین
کنایه از آدم بی دست و پا و ناتوان از انجام امور
فرهنگ گویش مازندرانی